نی نی علی کوچولونی نی علی کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

علی روشنی کلبه ما

اولین بهارتو شکوفه ی زیبا

سلام بر شکوفه ی زیبای بهاری خودم خوشگل جونم بهار 92 برتو مبارک. هرچی ارزوی خوبه مال تو در این سال جدید.عزیزم سلامتی سرمستی سعادت سخاوت و....بقیه شو یادم نمیاد همون 7تای معروف رو برای تو و پدر مادر عزیزت میخوام خدا جون خواهرم و خانواده شو تو سال جدید فراموش نکنی ها بهترینا رو بهشون بده امین. عزیزم موقع واکسن شدن خیلی گریه کردی از اون گریه هایی که دل ادمو ریش میکنه حتی اشکت هم در اومده بود.تا یه ساعت بعد که اومدیم خونه سرحال بودی و میخندیدی دقیقا مثل ارمیا اون موقع ها.اما بعدش از درد هر چند ساعت یه بار یه گریه ای میکردی که چند بار ریسه رفته بودی.از اون گریه هایی که از چشای مهربونت کم پیش میاد بباره.خدارو شکر که همون یه روز بود و ...
29 اسفند 1391

دومین ماهگرد تولد فرشته ی اسمونی

      سلام خاله جون اول اینو بگم که یه بار مطالب رو نوشتم وقتی میخواستم ارسال کنم سایت قاط زد و همه چی پرید! خوشگل ما دومین تولد وزمینی شدنت مبارک باشه.امیدوارم همیشه صحیح و سالم کنار پدر و مادر گلت به شادی زندگی کنی.این تولدت حال و هوای عید و بهار رو داره.عزیزم زندگیت همیشه مثل بهار با طراوت و شاداب باشه انشالله. چند روزی هوا افتابی بود و شما بدون کلاه و پتو راحت اینو اونور میرفتی و کیف میکردی و از هوای پاک استفاده میکردی فقط این نور خورشید میخورد تو چشای ابی ت و اذیت میشدی.چشای دریایی ت تو تلالو نور خورشید بیشتر خودشو نشون میده و میگی که من پسر گلابی چشم ابی ام. قربون خندیدنت برم عزیزم ولی فردا باید بری واکسن ...
25 اسفند 1391

علی جون و شب عید

سلام خوشگل و توپولی خاله الهی قربونت برم که هر روز خوردنی تر میشه.نانازم! چند روز پیش بودیم دکتر برا چکاپ.که وزنت بوده 5300بگو ماشالله... دست و پای کوچولوت سفید و توپولو شده اینقده خوشمزه ست که نگو! پسرعموت هم بدنیا اومده.وزنش بوده 2400.خیلی ضعیفه چند روزی هم تو بیمارستان بوده.هرچی باشه به ناز پسر مهربون ما که نمیرسه! تا عید زیاد نمونده.بهار که بیاد از لای پتو و بپیچ بپیچ ها در میای و راحت و اسوده از هوای پاک لذت میبری و استفاده میکنی.واااااااااای منتظر اون روزی ام که لباسای استین کوتاه و تاپ تنت کنیم و تو کیف کنی و بزرگ بشی. عزیزخاله فدات شم که چند وقتیه که میخندی.جونم الهی همیشه بخندی و غم و غصه ازت دور باشه خوشگلم. حالا یه چ...
17 اسفند 1391

سی و ششمین روز زندگی علی جونم

سلام خاله جونم قربوووووووووونت برم که هر روز خوردنی تر و نانازتر میشی عروسک خوشگل من! عزیزکم دیروز مامانی برا ثبت نام دانشگاه رفته بود و شما پیش مادرجون بودی.شش!ساعت کار مامانی طول کشیده بود.مامانی قبل رفتنش شیر دوشیده بود که مادرجون همون یه ساعت اول بیشترشو داد خوردی. فکر نمیکرد مامانی اینقدر دیر بیاد خونه. تا ساعت 12 دوباره گرسنه ت شد.خلاصه تا مامانی بیاد دوبار بهت قند داغ دادیم.ولی همچنان گرسنه بودی.اخرا از گرسنگی شصتو می مکیدی.الهی فدات شم خیلی برات ناراحت شدیم.با همه ی اینا خیلی مهربون و صبور تحمل کردی تا مامانی بلاخره اومد.اگه ارمیا بود اسمون و زمین رو بهم میدوخت! خاله جون مهربونم خیلی دوستت داریم!بووووووووووووووووووووووووووو...
1 اسفند 1391
1